با چشمان تومرا به الماس ستارگان آسمان نيازي نيست اين را به آسمان بگو
اگه يه روز شاد بودي اروم بخند تا غم بيدار نشه؛و اگه يه روز غم گين شدي اروم گريه
كن تا شادي نا اميد نشه.»
چارلي چاپلين
هر چند وقت يکبار خودت را از خودت طلب کن
شايد گم شده باشي…
سعي کن به کسي که تشنه ي عشق است دل نبندي ، سعي کن به کسي که لايق عشق است دل ببندي چون تشنه ي عشق روزي سيراب خواهد شد
وقتي هستي نيستم , وقتي نيستي هستم , وقتي هستم نيستي,
وقتي نيستم هستي اي همه ي نيست شده ي هستي من, هستي من نيست مي شود وقتي تو نيستي
انسان سقوط نمي کند مگر به طرفي که به ان تکيه داده است.
شيشه عمر ماهي همان تنگ آبش است.
نبايد با خوک کشتي گرفت، خيلي کثيف ميشوي و مهمتر آنکه خوک از اين کار لذت ميبرد. – جورج برنارد شاو
تو زيبا ،تو ماه، تو دوست داشتني، تو مهربون، تو جذاب، تو بهترين، تو يه فرشته … ولي من چي؟ يه آدم خالي بند!!
اگر مي داني در اين جهان كسي هست كه با ديدنش رنگ رخسارت تغيير مي كند وصداي قلبت آبرويت را به تاراج ميبرد ، مهم نيست كه او مال تو باشد ، مهم اين است كه فقط باشد : زندگي كند ، نفس بكشد و لذّت ببرد
سعي كن با كسي دوست شوي كه قلب بزرگي داشته باشه تا مجبور نشي براي وارد شدن به قلبش خودتو كوجك كني
در کودکي به من اموختند دوست بدار و اکنون که ديوانه وار دوست دارم ميگويند فراموش کن
ميگفت: انقدر دوستت دارم که اگر بگويي بميرميميرم… باورم نمي شد… فقط يک امتحان ساده به او گفتم بمير…! سالهاست در تنهايي پژمرده ام… – کاش امتحانش نمي کردم
تو كتاب خوندم سيگار بده ديگه نكشيدم، تو كتاب خوندم مشروب بده ديگه نخوردم، تو كتاب خوندم دروغ بده ديگه نگفتم، تو كتاب خوندم عشق بده، ديگه كتاب نخوندم
اي کاش دوست داشتن را تجربه نمي کردم، تجربه ي تلخي بود… ديگر هيچ وقت نمي خواهم حضوري گرم، سرماي وجودم را محو کند ديگر هيچ گاه به نگاه عاشقي دل نمي بندم و هيچ گاه به سلام مهرباني پاسخ نخواهم داد
همواره به خاطر بياور دراوجي معين هرگز ابري وجود ندارد . اگر زندگيت ابري است به اين دليل است که روحت آنقدر که بايد بالا نرفته است ..
بدترين شکل دلتنگي براي کسي آن است که در کنارش باشي و بداني که هرگز به او نخواهي رسيد
هميشه به ياد داشته باش
تا به فرامشي بسپاري
آنچه را که اندوهگينت مي سازد
اما
هرگز فراموش مکن
به ياد داشته باشي
آنچه را که شادمانت مي سازد
افسوس…. آن زمان که بايد دوست بداريم کوتاهي ميکنيم… آن زمان که دوستمان دارند لجبازي ميکنيم… و بعد… براي آنچه از دست رفته آه ميکشيم
پرسيدم : عشق چيست ؟ گفت : آتشي است . گفتم : مگر آن را ديده اي ؟ گفت : نه در آن سوخته ام
اگر مي داني در اين جهان كسي هست كه با ديدنش رنگ رخسارت تغيير مي كند وصداي قلبت آبرويت را به تاراج ميبرد ، مهم نيست كه او مال تو باشد ، مهم اين است كه فقط باشد :زندگي كند ، لذّت ببرد و نفس بكش کاش مي شد تو عينه سختي بازم عاشق بمونيم
سعي کن چيزي که دوست داري به دست بياوري
وگرنه مجبور خواهي شدچيزي راکه به دست آورده اي دوست بداري
زماني اين درد بزرگ را تجربه مي کردم که » عاشق باشي ، اما معشوقي نداشته باشي و زماني اين رنج عظيم را که معشوق باشي اما لياقت عشق را در خود نيابي! »
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟