هميشه رفتن بهترين نيست هميشه ماندن ان حضور ناب نيست گاهي ميان رفتن و ماندن هيچ فرقي نيست دلتنگم؟باشد. او را نمي بينم ؟باشد. اصل درست اين است که عزيزان ما در خانه ي دل ما جاي دارند
نگاهم کرد و پنداشتم دوستم دارد. نگاهم کرد، در نگاهش هزاران شوق عشق را خواندم. نگاهم کرد، دل به او بستم. نگاهم کرد، اما بعدها فهميدم که فقط نگاهم ميکرد
نه!نرو!صبر کن قرارمان اين نبود! بايد سکه بيندازيم اگر شير آمد: ترديد نکن که دوستت دارم اگر خط آمد: مطمئن باش دوستدارت هستم …..صبر کن سکه بيندازيم اگر دوستت نداشتم…..آن وقت برو!!
شبها چشمانم ميعادگاه اشک ميشوند و غم همنشين قلبم . دوباره بغضهاي خسته و کهنه اسير گلوي سردم ميشوند . اي کسي که در حکايت شب پنهان شده اي به عظمت آبي دلم نظري کن و ببين که اين دل چه عاشقانه مي تپد فقط در انتظار آمدن تو!
چي بگم تا دل من لحظه اي آروم بگيره—-ديوه سياه غصه هام توي کدوم شب ميميره از چي بگم وقتي دلم از دله تو دور ميمونه—-وقتي که قلب پاک تو هيچي ازم نميدونه
زيبا ترين گل با اولين باد پاييزي پرپر شد. با وفاترين دوست به مرور زمان بي وفا شد. اين پرپر شدن از گل نيست از طبيعت است و اين بي وفايي از دوست نيست از روزگار است
نمي نويسم ….. چون مي دانم هيچ گاه نوشته هايم را نمي خواني حرف نمي زنم …. چون مي دانم هيچ گاه حرف هايم را نمي فهمي نگاهت نمي كنم …… چون تو اصلاً نگاهم را نمي بيني صدايت نمي زنم ….. زيرا اشك هاي من براي تو بي فايده است فقط مي خندم …… چون تو در هر صورت مي گويي من ديوانه ام
بدون اگه بارها و بارها
اين قلب طعمه ي غرور و خودخواهي هر دوتامون بشه
و بدون اگه اين قلب نذر اين عشق و دوست داشتن بشه
بازم
دوستت دارم
خوش به حال آسمون كه هر وقت دلش بگيره بي بهونه مي باره … به كسي توجه نمي كنه…..
… از كسي خجالت نمي كشه … مي باره و مي باره و … اينقدر مي باره تا آبي شه … آفتابي شه …!!! کاش … کاش مي شد مثل آسمون بود … كاش مي شد وقتي دلت گرفت اونقدر بباري تا بالاخره آفتابي شي … بعدش هم انگار نه انگار كه بارشي بوده
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟