من غريبه ي ديروزم.اشناي امروز.و فراموش شده ي فردا..پس در اشنايي امروز مينگرم تا در فراموشي فردا يادم کني
————————————————–
عشق با غرور زيباست ولي اگر عشق را به قيمت فرو ريختن ديوار غرور گدايي كني… آن وقت است كه ديگر عشق نيست صدقه است
————————————————–
نمي دانم که دانست او دليل گريه هايم را؟ نمي دانم که حس کرد او حضورش در سکوتم را؟ و مي دانم که مي دانست ز عاشق بودنش مستم وجود ساده اش بوده که من اينگونه دل بستم
—————————————————-
قلب من کوچک بود…عشق تو ليک بزرگ..من ز اندازه قلبم بيرون…عاشقت بودم و از عشق تو سرشار ولي…ساليان بسيار …مانده ام عاشق تو…تا که اندازه اين عشق ترا…در دلم جاي دهم…و هنوزم باميد…عاشقت خواهم بود…گرچه تو رفتي و دل تنها شد…گرچه اين عشق بدون تو غمي بر ما شد
————————————————–
تارغرور بر دروازه محبت تنيدن و چه فاصله کوتاهي است تا انتهاي مرز بودن……
سوگوار مرگ لحظه هاي ديروز بودن چاره کار نيست
معجزه تبسم را امتحان بايد کرد
—————————————————————-
مي رسد روزي که بي من روزها را سر کني… مي رسد روزي که مرگ عشق را باور کني…
مي رسد روزي که تنها در کنار عکس من قصهء عشق کهنه ام را مو به مو از بر کني…
-مي رسد روزي که بي من روزها را سر کني… مي رسد روزي که مرگ عشق را باور کني…
–
مي رسد روزي که تنها در کنار عکس من قصهء عشق کهنه ام را مو به مو از بر کني…
———————————————————
هميشه رفتن بهترين نيست هميشه ماندن ان حضور ناب نيست گاهي ميان رفتن و ماندن هيچ فرقي نيست دلتنگم؟باشد. او را نمي بينم ؟باشد. اصل درست اين است که عزيزان ما در خانه ي دل ما جاي دارند
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟