آنگاه که……….
ضربه هاي تيشه زندگي را
بر ريشه آرزوهايت حس ميکني؛
به خاطر بياور که ……………
زيبايي شهاب ها
از شکستن قلب ستارگان است!!!!
————————–
سفر برايم هيچ چيزبه جز دلتنگي ندارد.
اما زندگي به من آموخت………
براي بهتر ديدن عظمت و شکوه هر چيز،
بايد قدري از آن دور شد!!!!!!!!!!
———————-
مهم نبود سوختنم، دور از تو پرپر زدنم، به افتخار عشق تو ميگي که بازنده منم.
———————
اي مرا با شعور شعر آميخته اين همه آتش به شعرم ريخته چون تب عشقم چنين افروختي لا جرم شعرم به آتش سوختي
—————————-
اگر عاشق لحنم شوي تا عاشق كلامت شوم، باش تا باشم مي خواهمت، خواهم خواست، مي دانم نمي داني كه دوستت دارم
————————–
زمان خيلي كند است براي كساني كه انتظار ميكشند. خيلي سريع براي كساني كه ميترسند. خيلي طولاني براي كساني كه اندوهگيناند. خيلي كوتاه براي كساني كه شاداند. ولي براي كساني كه عاشقاند زمان جاودانگي دارد
اين چه عشقي ست که در دل دارم من از اين عشق چه حاصل دارم مي گريزي زمن و در طلبت باز، کوشش باطل دارم باز لبهاي عطش کرده من عشق سوزان تو را مي جويد مي طپد قلبم و با هر طپشي قصه ي عشق تو را مي گويد
—————————-
شناختنت بي گناهترين گناهم بود، يافتنت بهانه دلم و خواستنت نيازم و با تو بودن آرزويم و تو را گم کردن، پيدايش سراب بود. تو مانند پرستو آمدي و به دورترين ديار غربت رفتي. بي تو ثانيه ها تکراري شده اند و آيينه چيزي جز سراب را نشان نمي دهد و شقايق غريبي مي کند و جاده در انتظار مسافر است و هنوز دلم بدون تو بهانه مي گيرد و من آرزوهايم را عاشقانه زمزمه مي کنم و منتظرت هستم
——————————
يادم اومد از اون نگات که مثل رويا بود ورفت مثل يه خواب مثل غزل پر از معما بود و رفت ميون اون نگاه تو يه غربتي نشست و رفت دل منم با غربتش پرپر شد و شکست و رفت
—————————–
سحر مي آيد و چشمهاي من به افق خيره است. هوا دلنشين است ومن نگران كه مبادا امروز مثل فردا سپري شود. هر روز من مثل ديروز است . چشمهاي من نگران به در است .هر روز اينطور است . عادت كرده ام به اين روزها . هر روز مثل هر روز است. فقط براي من اين روزها مي آيد و مي رود
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟