به قبرستان گذر کردم
شنيدم ناله اي از يک جواني
که زير قبر مي غلتيد و
عزيزان قدر يکديگر بدانيد
————————-
هر چه از کودکي فاصله مي گيريم فصلها به هم نزديک تر ميشن.
————————–
خورشيد را باور دارم حتي اگر نتابد
به عشق ايمان دارم حتي اگر ان را حس نکنم
به خدا ايمان دارم حتي اگر سکوت کرده باشد…
(ديوار نوشته اي مربوط به ويرانه هاي جنگ جهاني)
————————–
ا
اگه بي هوا کسي وارد زندگيت شد ؛ بدون کار «خدا» بوده ! , اگه بي محابا دلها قبل از دستها بهم گره خورد ؛ بدون کار «خدا» بوده ! , اگه گريه هات تو خنده غفلت ديگران شنيده نشد تا خورد نشي ؛ بدون تنها محرمت «خدا» بوده ! , حالا هم اگه دلت شکسته و بغض تنهائي خفت کرده ؛ شک نکن تنها مرهمت «خداست» که ؛ از سر تواضع يه بهونه واسه نوازشت گير آوورده !
—————————–
وقتي از مادر متولد شدم..صدايي در گوشم طنين انداخت که بعد از اين با تو خواهم بود. به او گفتم تو کيستي؟ گفت :غم!
فکر کردم غم عروسکي خواهد بود که من بعدها با اون بازي خواهم کرد. ولي بعدها فهميدم!! که من عروسکي هستم در دستان غم
—————————–
براي جبران اشتباهات، به دوستانت همانقدر زمان بده که براي خودت فرصت قائل ميشوي
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟